از دیروز  حالم خیلی دگرگون است وای بابای عزیز و مهربون و دوست داشتنی ام رو آنژیو کردند

و گفتند دو تا رگش بسته است از دو قسمت واسه همین امشب نگهشون

داشتند امروز صبح ساعت ده مرخصش می کنند جایش 

خیلی خالی است دلم واسش تنگ شده با اینکه عصری

رفتم دیدنش من خیلی وابسته به بابام هستم دیروز 

دختر دایی همسرخواهرم به خواهرم و همسرش گفته 

باز شنبه باید آنژیو پلاسی فکر کنم همچین کلمه ای باشه 

اگه درست گفته باشم که اگه این مرحله انجام نشه باید عمل

قلب باز انجام بده وقتی داداشم و خواهرم و همسرش شنیدند

رنگشان پریده که دختر دایی شون گفته نگران نباشید من خودم 

بهترین دکتر رو معرفی میکنم چون خودش فوق تخصص فولوشیب 

و پیوند قلب هست گفته بابایتان  چون ورزش میکرده مشخص 

نمی شده گفته مهمترین عاملش استرس است بابام خیلی 

تو دار است خیلی ناراحتی رو بروز نمیده ما خدا رو شکر 

مشکلی تو زندگی مون نداریم ولی امان از چشم مردم

که نه به خوبی می تونند ببینند و نه به بدی وای امروز 

همه دپرس بودیم منم تا ظهر که شایراد رو نگه میداشتم  

بعد همسر خواهرم اومد خونه باز ما رفتیم

همسر خواهرم همه چی از کمپوت های مختلف

و ابمیوه و بیسکویت و ...خریده بود

ما رفتیم گل خریدیم بردیم

بعد بابام از راه رفتیم میگه واسه من چی آوردید

ما هم خندیدیم گفتیم بابا مگه نگفتی

من دیگه پرخوری نمیکنم میگه نه

من رو الکی اینجا اوردن بابام خیلی

شوخ طبع است و اصلا دوست

نداره بهش بگیم شصت سال

سن داری مراقبت کن دیدن بابام خیلی شکمو است و بانمک

میگه به همه زنگ بزنید بیان دیدنم بر عکس مامانم که وقتی 

مریض بشه اصلا دوست نداره کسی متوجه بشه واسه 

بابام دعا کن آنقدر نذر کردن که نگو که شنبه نگن که 

احتیاج به عمل داره واقعا چقدر سخت میگذره تمام 

زندگیم بابا و مامان و خواهر و برادرم هستند عاشقشونم  

خدا همه پدر و مادرهايمان رو هیچ وقت مریض نکنه

خیلی سخته ببینی عزیز ترین های زندگیت مریض بشن 

خدا به حق این روزهای عزیز کمک کنه الهی آمین