وای چقدر خوشحال شدم که عزیزم رو دیدن چقدر آروم شدم ولی 

ساعت 12/30 چقدر دلم گرفت مثل روز آخری که خداحافظی میکنی 

دلم میگیره چقدر هیجان داشتم نفسم حبس شده بود نمیدونم شاید 

احساس منو حسش کنی یا بگی برو بابا این دختره دیوونه است یا الکی 

خوشحاله یا هم هیچ فکری نکنی بی خیال این عشقه سالهاست تو وجود منه 

راستی تو چقدر شیطون و با نمک بودی بچگی هات خیلی بامزه چقدر خندیدم

برای شمع روشن کردنت فکر کنم یک کتاب از شیطنت هات چاپ بشه وای چقدر

جذاب میشه وای مامانت چی کشیده تا الان ولی اصولا ادمهایی که ظاهرا شاد و شیطون

هستند درونشون خیلی غمگین است یا از مساله ای رنج می برند الان میگی خیلی روانشناس

شدی چقدر مرور برنامه هات و تیپ های متفاوتت جالب و خنده دار بود وای مخصوصا برنامه 

صبح آمد وای عزیزم چقدر با نمک بودی چقدر یاد خاطره هاش حتما برایت حال خوبی داشت

دستشون درد نکنه چقدر زحمت کشیده بودند کاش که زمانش بیشتر بود و من عزیزم رو 

بیشتر میدیدم ولی چه میشه دیگه..................................

راستی یک انتقاد ازت بکنم این که یکسری حرفهات حالت ریتم داره همیشه تکرار میشه 

باید وقتی سوال میشه مخاطب رو توجیهه کرد از روی بیحوصلگی جواب دادی البته شاید

هم من اشتباه میکنم تو هم دلایل خودت رو داری شاید از حیطه تخصص من خارج باشه 

ولی ماه عسل انگاری فقط جایگاه تو هست و تو انگاری ساخته شدی واسه ماه عسل 

 واقعا اسون نیست و به حرف گفته میشه که مردم عادی رو برای اولین بار جلوی دوربین

آوردن تونستن و مدیریت کردن رفتار و کلامشون مهارت زیادی میخواد واقعا خوب از پس اش

بر میای و هر سال داری بهتر میشه نوع اجرات مخصوصا از سال 92 انگاری یک ادم دیگه ای

شدی یک پرش خیلی خوب داشتی من هم واست دعا میکنم که هر روز با قدرت بیشتر 

قدم بر داری و هیچ مانعی سد راهت نشه الهی آمین

امروز از صبح تا عصر در گیر مراسم سالگرد خاله مامانم بود 5 سال پیش هم همسرش 

فوت کرد همسرش رو تو حرم دفن کردن اون زمان 70 میلیون به حرم دادند مامانم بهشون

گفت اصل اعمال مرده هست شما این مبلغ رو خرج امور خیر کنید تا روح مرده آرامش بیشتری

داشته باشد دیگه واسه مادرشون نبردن حرم و خوراکی بردن برای یکسری کارگر و 1000 متر

زمین دادند تا مدرسه بسازند مادر بزرگ و پدر بزرگم هم همین طور همیشه مخالف این

کارها بودند میگفتند باید دست یکسری فامیل که احتیاج داره رو گرفت و یکسری مردم

آبرو دار رو حمایت کرد پدر بزرگم یک مسجد ساخت و واسه خودش و مادربزرگم قران به 

اسمشون چاپ کرد الان هم مامان هر چند وقت میرند ببینند چه چیزهایی مسجد کم 

داره تهیه کنند وای نمیدونی چقدر دلم براشون تنگ شده چقدر بزرگتر ها بودنشون 

خیره و قدر شون رو باید دونست تو زنده بودن من که تو زنده بودن با اطرافیانم خوب

رفتار میکنم بعد از مرگ دوست ندارم افسوسی باشه آدم آرامش داره امروز داشتم 

فکر میکردم که وقتی خاله مامانم با همسرش زنده بودند هر موقع مامانم میرفت 

از حالشون خبر بگیره من هم هر موقع وقت میکردم میرفتم اونها هم خیلی دعا 

میکرند چقدر الان برام لذت بخشه دیگه رفتن سر قبر الکی و بخاطر مردم مجبوری

یکسری کارها رو انجام بدهی چقدر فرهنگهای غلطی رایج شده من که به همه 

گفتم اگر من مردم کسی رنگ مشکی نپوشه و همه خیلی خوش تیپ بیان و رنگهای

شاد بپوشنددرسته رنگ مشکی رنگ شیکی هست ولی آدم رو افسرده میکنه غم میاره

راستی گفتم لباسهامو باهام خاک کنند چون دیوونه وار عاشق لباس هستم بعضی 

موقعها که دلم میگیره میرم لباسها مو  ورق میزنم خیلی خنده داره خوب بگذریم خیلی

پرحرفی کردم سرت درد اومد وای عزیزم چقدر دوست داشتنی هست الهی