در سمت توام دلم باران دستم باران
دهانم باران چشمم باران
روزمان را با بندگی تو پا گشا میکنیم
هر اذانی که می وزد پنجره ها باز میشود
یاد تو کوران میکند هر اسم که تو را صدا میزنیم
ماه در دهانمان هزار تکه میشود
کاش من همه بودم
کاش من همه بودم
کاش من همه بودم
با همه دهانها تو را صدا میزدم
کفشهای ماه را به پا کرده ام و عازم تو شده ام کاش
این ماه تمام نمیشد و همیشه عازم تو بودم
تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است و من خوشحال میشوم
زندگی با توست
زندگی همین حالاست
زندگی همین حالاست
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,
|