هنوزم صبح ها آفتاب از پنجره به داخل خانه می آید هنوزم آن یک جفت کبوتر پشت پنجره لانه کرده اند و هنوز هم من به نبودن تو عادت نکرده ام آخر همه چیز سر جایش است آفتاب لانه ی کبوتر این خانه و تنها چیزی که بیشتر از همه است نبودن توست صبح ها یک دوستت دارم روی میز بگذار گاهی این جمله بیشتر از هر صبحانه ای می چسبد مينويسم روىِ يك كاغذ صبحت بخير،زيباترين بهانه ى بيدارى ميچسبانم به هركجا كه چشمانَت زودتر درگيرش ميشوند دوستت دارم یک بار تو این را بگو بگو و ببین چگونه عشقم جوانه می زند و خورشید در آسمان قربان صدقه ی احساساتمان می شود و هـر صبـح در سـرم هـوایِ دیـدنِ خیال تـوسـت آنقَـدر از تـو شـاعـرم که تمـامِ روزهـای بـی تـو بـا تـو بـودن را مـی سـرایـم خیال نفسهایت نقطه نقطه ی آغوشم را گیج می کند وقتی با عشق هرم نفسهایت را روی شیب گردنم بوسه بوسه عاشقانه فرو میریزی جان جان هر ڪجایی صبحِ بی من بودنت باشد به خیر اول صبح و تو را خوب ندیدن حیف است به تو و ڪوے تو هرگز نرسیدن حیف است شهد شیرین عسل از لب تو مے چڪد و ????بوسه از هر دو لب تو نچشیدن حیف است،،، صبح بخیر جانان جانانم
????
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|