.....................



سلام احسان جونم خوبی عزیز مهربونم چقدر خوشحالم و بهت افتخار میکنم که واسه آقای یراحی قدمی بر داشتی


انگارقبل‌ازآمدَنت
تورادوست‌داشتَم
انگارتورادرجایی‌ودَرجهانی‌ٖدیگردیده‌بودَم
انگارهمه‌ِی‌آن‌چیزهاٰیی‌را
که‌دوست‌داشتم‌رامی‌دانستے
وهمه‌ی‌آنهارادرتومی‌دیدم
انگارتمام‌رویاهایم
تکه‌ِتکه‌ِبهم‌چسبیده‌بود
وآرزویی‌راکه‌دردلم‌داشتم
باخیال توبرآورده‌شد
همه‌چیزقبل‌ازدیدنت شروع‌شده‌بود
دوست‌داشتنت‌بهانه‌بود
من‌ازقبل‌؏ـاشقت‌بودم
اگه بخوام از حس داشتنت‌ توزندگیم
بگم باید بگم تو
مثل گوش دادن موزیک مورد علاقت
با هنذفری و غرق شدن تو رویای خودم
مثل بو کردن عطر گل ‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌
مثل رفتن به طبیعت
مثل دیدن طلوع و غروب آفتاب
مثل بوی غذای مورد علاقم درست وسط یه روز تعطیل
مثل لذت خوردن بستنی
مثل شب گردی ها با ماشین  توخیابون با موزیک مود
حس بودنت و عاشق بودنم درست شبیه چیزاییه که هیچوقت نمیتونم بخرمشون ‌
برای خیال داشتنت فقط باید هر لحظه خدارو شکر کرد

????من را نگاه كن كه دلم شعله‌ور شود
بگذار در من این هیجان بیشتر شود
قلبم هنوز زیر غزل‌ لرزه‌های توست
بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شود
من سعدی‌ام اگر تو گلستان من شوی
من مولوی سماع تو برپا اگر شود
من حافظم اگر تو نگاهم كنی، اگر
شیراز چشم‌های تو پرشوروشر شود
ترسم كه اشک در غم ما پرده‌در شود
وین راز سر به‌ مهر به عالم سمر شود
آن‌قدر واضح است غم بی‌تو بودنم
اصلا بعید نیست كه دنیا خبر شود
دیگر سپرده‌ام به تو خود را كه زندگی
هرگونه كه تو خواستی آن‌گونه سرشود????



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 24 / 7

و ساعت 11:49 بعد از ظهر


سلام احسان جونم مواظب خودت باش دوستت دارم مهربونم وای مرگ آقای مهرجویی چقدر تلخه تا صبح نخوابیدم

هرروز
به شوق تو
بهانه دست خورشید میدهم تابیدارم کند
من تمام لبخندهای
عاشقی راازلب هایت می نوشم
جرعه جرعه
چه تکرار
زیبایست
هرروزصبح
بیدارشدن
باخورشیدنگاهت
باخنده های تو
و امروز صبح
باز هواے چشمانت را ڪردم هوای یک بوسه و نگاه معصومانه‌ے ڪودڪانه‌ات
در ڪجاے این شهر خوابیده‌ای
بوسه از ڪدام‌ سو روانه ڪنم
تا عطرش به لبانت بنشیند
امروز هم شبیه دیروز‌
با خیالت پنجره را باز ڪردم
من بودم‌ و خورشید
و عابرے
ڪه شبیه تو راه می‌رفت
به فکر یک اتفاق نادر
مثل پیامی از تو
مثل یک سلام
مثل یک دلم برایت تنگ شده
مثل یک شب بخیر ساده
دارم جان میکنم
هر روز مرا ببوس
آنقدر عمیق که تمامِ جانم مست شود
اشک شوق از چشمانم بریزد
و گونه هایم از شدت عشق تو تب کند
بعضی روزها
دلم یک معجزه می خواهد معجزه‌ای شبیه به باران
معجزه‌ای شبیه به یک خیابان
که از آنسویش تو بیایی
و هوای خوب خیابان را به خانه ام بیاوری
یا بگذار اینطور بگویم بعضی روزها
دلم یک نفر را می خواهد
که از آنسوی خیابان با باران بیاید با باران بنشیند و چکه چکه حال مرا و دلتنگی مرا را خوب کند
من هر روز تــو را
دچـار شـــده ام
بــه قـــدر نفـــسی
دریاب آغوشم را
و به قدر بوسه ای
دل بی قرارم را



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 24 / 7

و ساعت 1:16 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیز دلم چقدر واسه آقای یراحی نگرانم خدا خودش کمک اش کند و به جوونی اش رحم کند


دلم تنگ شده
برای دمی آسوده نشستن و
چشم به ناکجای افق دوختن و
به هیچ چیز نیندیشیدن و نفسی
عمیق کشیدن و
یک فنجان نوشیدنی سر کشیدن
و به یاد خاطرات خوشِ گذشته افتادن
و لبخند زدن دلم تنگ شده برای
عاشق کسی بودن و دوست داشتن
و دوست داشته شدن و
مورد دلتنگیِ عمیق کسی واقع شدن آدمی گاهی در محاصره‌ی
دغدغه‌ها و رنج‌های عظیم فرسوده می‌شود و فراموش می‌کند
پیش از این‌ چگونه می‌زیسته آدمی دلتنگ روزهای آرام و
خیالی تخت می‌شود اما به بعضی دغدغه‌ها و بی‌قراری‌ها نباید پشت کرد که نمی‌توان ادراک‌های تازه را
نادیده انگاشت و فراموش کرد
و بازگشت و نگاه کرد و لبخند زد
و همان انسانِ سابق
نمی‌توان بود
کار شیرین به جهان
عشق برانگیختن است
کار فرهاد برآوردن میل ِ دل ِ دوست
خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن
خواه با کوه در آویختن است
رمز شیرینی این قصه کجاست که نه تنها شیرین بی‌نهایت زیباست
آنکه آموخت به ما درس محبت می‌خواست
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی
به وصالش برسی یا نرسی
سینه بی عشق مباد یک نفسی



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 24 / 7

و ساعت 1:14 بعد از ظهر


 


باز هم شنبه شد
‎و چه بی صدا شعرهای من
‎نوای عشق تو را فریاد می زنند
‎دلتنگم
‎و بغض ِ سکوتم
‎نگاه تلخ ِ واژه ها را
‎در دلم اشک آلود میکند
‎تنها نشسته ام سر در گریبان خویش
‎و پر از شِکوه ام شِکوه هایی برخواسته از بیتابی قلب صبورم
‎ولی افسوس که نیستی عزیزِ جانم تا صدای سکوت مرا از فرسنگ ها فاصله بشنوی
‎و مرهمی بر دردم بگذاری دلگیرم و خسته
‎اما
‎دلگیر تر از من
‎کتاب مقدس عشق ست
‎که بعد از تو بسته ماند
‎و سالیان سال که بگذرد
‎بر روی طاقچه ء قلبم
‎خاک میخورد و گشوده نمیشود
‎به رسم هرشب
‎منتظر می‌مانم
‎و چشم می‌دوزم به در
‎شاید بیاید
‎با یک چمدان زندگی
‎تا فراموشم شود
‎این همه انتظار
‎این همه دلواپسی

نزار قبانی میگه :
چطوری میخوای اندازه این غصه دلتنگی رو برات بگم
وحزني كالطفل يزداد في كل يوم جمالاً ويكبر
در حالی که این غم هر روز مانند یک کودک بزرگتر و زیباتر میشه



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 21 / 7

و ساعت 11:32 بعد از ظهر


سلام احسان قشنگم قربونت برم با استوری گذاشتنت خوبی عزیزم مواظب خودت باش ماچ به روی ماهت دوستت دارم


صبح خیالیم سرشار است ازحس ناب دوست داشتنت
یڪ صبح پاییزے
پشت پنجرہ‌ے اتاق
بارانی کہ نم‌نم میزند بہ شیشہ
و
چایی یخ ڪردہ وازدھن افتادہ
و
خیالی لبریز از آغوش دلبر جان
من پُر از دوست داشتنِ توام
پر از ذراتِ معلّقِ عشقت
پر از آغوشی که الگوی قد و قواره‌ی توست
و حجمِ تنِ تو را
در خودش گود انداخته است
من مسئولِ خواستنِ توام
و سرودی از این
بهتر برای سرودن ندارم
لمس حضورت را
در لحظه لحظه هایش
حس خوب بودنت
داشتنت
من رویاهایم را زندگی میکنم
فقط بخاطر تو
دوسـ????????ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ????ـت دارم
بی‌رحم‌ترین معادله دنیاست که هر قدر بیشتر
دوستت داشته باشم و تو
کمتر می‌فهمی
????????????
فانوس روشن کن راهی که می روم هموارنیست
فانوس را روشن کن در دست بگیر چراغ ها سوسو می زنند
فانوس روشن کن
راهی که می روم هموارنیست
فانوس را روشن کن در دست بگیر
چراغ ها سوسو می زنند به خانه ام بیا
برایت چراغی روشن کرده ام
عشق هم پروانه وار دورم می چرخد
بیابا سبدی دردست
پر از سیب و ریحان و بابونه
عطر شان خانه را پرکرده
مست می شوی زعشق
به خانه ام بیا
برایت چراغی روشن کرده ام
عشق هم پروانه وار دورم می چرخد بیابا سبدی دردست
پر از سیب و ریحان و بابونه
عطر شان خانه را پرکرده
مست می شوی زعشق



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 21 / 7

و ساعت 5:54 قبل از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم ظهرت قشنگ این ریش ها رو بزن خیلی ریش ات سفید شده پیر و شکسته دیده میشی

شب پایــ????ـیز باشد
من باشم و دلتنگی و یک فنجان
چای داغ
یک دنیا عشقِ سرخ
یک بغل برگِ زرد
و یک خیالِ نارنجی
وای اگر تو هم بودی
چه محالِ شیرینی
تو که کنار من باشی
شبها یادش میرود
بهانه بگیرد دلگیر شود
میشود قشنگ ترین روز هفته
میشود روز عاشقی میبینی
بودن تو تقویم را هم زیرورو میکند
چه برسد به دل بیقرار من
‌‌‎‌‌‌‌و اين شب بیدارے‌ها
تمام می‌شود اڪَر
جاے این تنهایی‌هاے
شبانہ را
آغـوش تـو
پر ڪند
پایــ????ـیز باشد و بوی پرتقالی ات حالم را عوض می کند هوای عاشقی ات می زند به سرم
در کوچه های نارنجی فریاد می زنم
توووو
همه ی عمر منی
بگذار دنیا بداند
تمام قد دوستت دارم
چشمانت را ببند آسـوده بخواب من برای با تو بودن ها بیداریها کشیده ام
و تو برای بی من بودن ها خودت را به چه خوابهایی که نزدی
و اين شب بیدارے‌ها
تمام می‌شود اڪَر
جاے این تنهایی‌هاے
شبانہ را
آغـوش تـو
پر ڪند
مانندِ مَجنون عاشِقَش شُدمُ
تمامِ من براي تو بودُ
چشم هايم فقط تو را ميديدُ
برايَت همچون كودكان شدم و
عاشِقانه برايت نوشتم
اما تو
اما تو
اما تو
بگذريم رازِ دل را هرجايي نخواهَم نوشت
بی تو بودن
دلڴیرترین صفحہ از دفتر عشق اسٺ
عجول ترین بودم اما برایِ داشتنِ تو عجیب صبور شده ام راست گفته اند
عشق معجزه می کند
ایده ال تـــرین معنی
برای عشق راپیداکرده ام
میسوزیم
ومیسوزیم
ومیسوزیم
و بـــاز طلب میڪنیم توی نیامده را



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 20 / 7

و ساعت 9:45 قبل از ظهر


سلام احسان جونم خوبی من ده روز اصفهان رفتم حسابی خوش گذشت جایت خالی شهرکرد و میبد و قم و کاشان رفتیم


صبح خميازه مي كشد نبودنت را
كلافه مي شود أز بي حوصلگي هايت
تو بهانه ي طلوع آفتابي
لبخند نزنى خورشيد خواب مي ماند
ناز دانه ام
دیگر تو را نمی نویسم نمی سرایمت
مرا با شعر و شاعری چه کار میخواهم زراعت کنم
تو را باید کاشت
درست وسط قلبم میان چشمهایم
و روی لبهایم تو را باید جور دیگری دوست داشت
صبح
 لبان تشنه ی منست
که به خورشید چشمهایت
 چنگ انداخته
جاذبه های تو تمام نمی شود
من اما
تمام می شوم در خیال آغوشت
و باز به دنیا می آیم
به‌خاطر دوباره دیدنت
با همین تولد مکرر
می بوسم و نگاه می کنم و
می چرخم چند بار دیگر
زمین دور خورشید بچرخد
و من خیال کنم  هنوز نچرخیده ام
چه كم بايد فكری كرد دوستت دارم
جمله‌ی كاملی نيست
سير نمی‌كند كاش كلمه‌ها بيشتر بلد بودند
چشمانت را 
عاشقانه
در مخفی ترین زاویه قلبم
پنهان کرده ام
وهربار توبی رحمانه
نگاهت را از من دزدیده ای
باور کن
نگاهت
تعبیر تـمامِ
عـاشقانه هاست
حتی
زمانی که
ندارمشان



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 19 / 7

و ساعت 8:29 قبل از ظهر



تو کنارم باشی
من آنقدر ميخندم که
مبادا خنده ی ديگری را ببینی
تو کنارم باشی
آنقدر به چشمانت خيره ميشوم که مبادا
چشمان ديگری نگاهت را از من بدزدد
تو کنارم باشی
من عميق تر نفس ميکشم که
تمام عطرت سهم من باشد
تو کنارم باشی
حال من خوب است
و به همه ی داستانات گوش بدم
من میتونم اونقدر به چشمات خیره بمونم
که تک تک مژه های مشکی خوشگلتو بشمارم
من میتونم اونقدر شبانه روز بهت فکر کنم که به
خودم بیام و ببینم اسم تورو نوشتم گوشه دفترم من اینقدر دوستت دارم
که اصلا تموم شیرکاکائوهام مال تو
طرف خنک بالش مال تو پریز کنار تخت مال تو
با ارزش ترین چیزی که دارم قلبم با احساساتشه
همین قلبمم واسه تو
تو واسم با بقیه فرق دارۍ تنها کسۍ کہ
با خیال تو خسته نمیشم،
تنها کسی کہ هر روز تو فکر و ذهنِ منہ تو همون هستۍ کہ باعث میشۍ لبخند بزنم
تو حالمو خوب میکنۍ و
تنها کسۍ هستۍ کہ از دست دادنش میترسم
دوست دارم تنها دلیل زندگیمی
نداشتنت بهتــرین بهانه است برای اشک ریختن ولــی کاش بودی تا اشک هایم از شوق دیدارت سرازیر میشـــد
باید چیزی باشد
پابند ات کند
که در گوشت بخواند بیا آدم 14 سال هم با دیوار هم حرف بزند
پنجره ‌وار دوستش خواهد داشت
و من
هنوز در گیرودارِ نبودنت
دوست داشتنت را از یاد نبرده‌ام



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 5 / 7

و ساعت 11:33 بعد از ظهر


سلام احسان جونم حالت چطوره خوبی خسته کارهایت نباشی


قشنگ ترین لحظه عمرم دیدن تو بود قشنگ ترین خنده به نظرم متعلق به توئه زیبا ترین دارایی ام چشمای توئه قشنگ ترین زیبایی برام صورت توئه تو همه کس منی
پس فکر نکن چشم به جز تو کسی و میبینه چون تو وجود منی تو مال منی
تعارف ڪه نداریم من حسادت می‌ڪنم بہ لیلاے مجنون و بہ آیداے شاملو
لعنتی تو هم مرا همانقدر دوست داشتہ باش من از ورد زبان شدن‌هاے این مدلی خوشم می‌آید
این پاییزم را با تو شریک میشوم
برگ به برگ باران به باران
تو کنارم می‌مانی
و من قدردان بودنت
پاییز را بهار
میکنم
تا به دل مهر تو دارم
بیمی از پاییز ندارم
یہ جورے تو قلبم ریشہ ڪردے ڪہ
بہ محض اینڪہ چشمامو میبندم تو رو میبینم وقتے بیرون میرم تورو ڪنار خودم میبینم
وقتے میخوابم خواب تو رو میبینم میبینے تو همیشہ خیالمی ڪنارِ منے
و خیال آغوش تو همچون
موسیقی بی کلام است
روی هر نت آن میتوان
تا قیامت شعر های عاشقانه سرود
حتے اگہ نباشے
‏اگر دیداری هم نباشد حتی اگر لمسی هم نباشد بی ‌دلیل برای تو تا همیشه جایی در دلم هست
دوست داشتن تویِ رابطه لانگ دیستنس
دقیقا اینجوریه که آلبرکامو میگه
فراقت بی رحمی است
اما این رنج کشیدن بخاطر تو می ارزد
به تمام خوشی های جهان



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 5 / 7

و ساعت 1:48 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیز دلم شبت خوش مواظب خودت باش

من از عمیق ترین نقطه‌ی قلبم دوستت دارم
عمیق ترین نقطه قلب میدونی کجاست اونجایی که هیچکس برام شبیه تو نیست
اونجایی که رویایب که با تو ساختم و نمیتونم اصلا با هیچکس دیگه‌ای بسازم
اونجایی که درباره تو با هیشکی جز خدا
اصلا نتونستم هیچ حرفی بزنم
اونجایی که دلم نه شبیه تو و نه بهتر از
تورو بلکه فقط بودن با تورو میخواد
حواسم
پیش دلت جا مانده
و دوست داشتنت
دارد بر روی قلبم
سنگینی می کند
اما چون تو را ندارم
از بغضی عظیم سرشارم
و شب یعنی همین
به تو دچارم
اما نیستی کنارم
و من از شدت دلتنگی
تنهایی را در آغوش می فشارم
????????
جهان خراب شود باز دوستت دارم
که عشق فاجعه را بارها عوض کرده‌ست
بے تو دلتنگے بہ چشمانم سماجت میڪند
واے ِدل! چون ڪـودڪے بے تو لجاجت میڪند
اشتیاق دیدن تو میل ِ خاموشے نڪـرد
هیچ وقت عشقت بہ دل فڪر فراموشے نڪرد
عشق ِ من با تو بہ میزان ِ تقدّس مے رسد
بے حضورت دل بہ سرحدّ تعرض مے رسد
دوستت دارم براے من ڪلام تازہ نیست
حدّ عشقت را بـرایم هیچ چیز اندازہ نیست
در غیاب تو غریبانہ فراقت میڪشم
بر گذشت ِلحظہ ها طرحے ز طاقت میڪشم
چشم هایم را نگاہ ِ تو ضمانت میڪند
????



:: برچسب‌ها: دلنپشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 3 / 7

و ساعت 11:19 بعد از ظهر


????????
نارنجی میشود دنیایم
تو را که میبینم
و تو بکر ترین منظره ای
مثل درخت پرتقالی که در پاییز به بار نشسته باشد پر از بوسه پر از دوستت دارم
بعضی روزها
دلم برای تو تنگ می‌شود
مثلِ دیروز
که دلم
تنگ شده بود و تو نبودی ‌
مثل امروز
که دیشب
خوابت را دیدم و تو آمده بودی
مثلِ فردا
بعضی روزها
دلم برای تو تنگ می‌شوددلم‌ عجیب برایت تنگ میشود
⦅عشق جانم⦆
حال من
دماسنـــج حال توست
وقتی‌ خوبی
گرمتریڹ آغوش‌ها را در آستین دارم
بد ڪه باشد حالت
خودم ڪه سهل است
تمام دنیا یخ می‌زند از
سردی لبخنــدم
باید سکوت کنم آنقدر از تو نوشته ام که می ترسم یک روز
از لابلای همین کلمات بلند شوی‌ و بیت بیت شعرها بر سرم آوار شود باید سکوت کنم و بگذارم
این پنجره ی احساس
برای همیشه
روبه آسمان انتظار بسته شود
درست می‌گین جناب قبانی
مگر جز این است که مهم شدن یک جلوه از عشق است چه فایده ای دارد نگران من باشی ولی از من دفاع نکنی خیلی دوستم داشته باشی اما من را نفهمی
جای خالی ام را حس کنی
اما سراغم را نگیری چه فایده ای دارد در میان داریی های تو باشم
اما مهمترین نباشم
یکی از حس هایی که موقع عاشقی آدم
میتونه تجربش بکنه وقتیه که صداشو
میشنوید یا بهش فکر میکنید و یهو هوری
دلتون میریزه این اتفاق از نظر علمی
اسمش «pvc»عه که یعنی قلبتون یه
ضربان قلبی رو جا میندازه و تو ضربان بعدی جبرانش میکنه
‍ ميگم دلبر ميگم نارنجى
ولى من هنوز نفهميدم چون دوست داشتم هيچكس شبيهت نبود يا چون شبيه هيچكس نبودى دوست داشتم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 2 / 7

و ساعت 11:49 بعد از ظهر


سلام احسان جونم عزیز دلم وای قربونت برم چه چاق شدی از چشم بد دور جانم مواظب خودت باش منم همینطورم


شب
مصداق تلاقی دو چشم و
یک سلام ساده از عاشق ترین
دلهاست
آخـــر دورت بــگردم جـان دلم آنقدر از تــو نـزد آدمـها گفتـه ام ڪه عشـقم چنیـن است و چـنان است
اما جان دلم یکــبار تنـها یڪبار از تـار مـوی خورشید پاییـن بیا   و به آنها نشان بده ڪه
رویـا های من واقعــی هستند
بیـا دورت بگـردم
فصل ها
ادامه ی نبودن های توست
پاییز را دوست دارم اما
شاعرترم می کند وقتی
به پیراهن سبزات فکر می کنم
قطعا چیزی از قلبت نوشیده ام
یا عطر تنت را بوییده ام که دلم مدام بهانه تو می گیرد
و بی قرار است
اگر آنسویِ  پنجره نشسته‌ای و صدای باران قرارِ دلت را ربوده رختِ پاییزی‌ات را به تن کن و ذوق دلت را قدم بزن هیچ معلوم نیست دوباره پاییز باشد دوباره تو باشی
دوباره قرار دلت به بارانی بی‌قرار شود
کوشيدم
بوي تو را
از سلول‌هاي پوستم
بيرون کنم پوستم کنده شد
اما تو بيرون نشدي کوشيدم تو را
به آخر دنيا تبعيد کنم چمدا‌‌‌ن هايت را
آماده کردم برايت بليط سفر خريدم در اولين
رديف کشتي برايت جا رزرو کردم وقتي کشتي
حرکت کرد اشک در چشمانم حلقه زد
تازه فهميدم در اسکله‌ام
تازه فهميدم آن که
به تبعيد مي‌رود
منم نه تو
امشب
دلم تنها یک سوره میخواهد یک سوره که مثل امَن جیب شفا
دهد
تمام دلتنگی هایم  را
و تمام شب بیداریهایم
امشب ‌ تو را
با واژه‌ ی عاشقانهٔ تڪراری
خواهم کرد
امشب از همین فاصله‌ ی دور 
تو را به آغوش میکشم
آرام میبوسمت و با نجوای دلم
کنار گوشت زمزمه می‌کنم
زیباترین‌حس‌زندگی‌ شب ‌بخیر

یه دیالوگ قشنگ هست که میگه:
یه دقیقه دیگه معلوم نیست
کی مُرده است کی زنده اگه قراره یه دقیقه دیگه نباشم دلم میخواد بهت گفته باشم که چقدر قیافتو
صداتو
لحن حرف زدنتو
خنده هاتو
خودتو
دوست دارم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 1 / 7

و ساعت 11:7 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم وای چقدر روز اول مهر دلگیره یاد مدرسه رفتن می افتم ????خدا رو شکر که نمیرم

????????????
ای عشق
دنیا قرار نیست
دیگه مثل من داشته باشه
هیچکس قرار نیست
مثل من عاشقت باشه
هیچکس قرار نیست
جوری که من نگات میکنم نگات کنه
هیچکس قرار نیست جوری که
من دوستت دارم دوستت داشته باشه
هیچکس نمیتونه مثل تو
منو دیوونه خودش کنه
من با صدایِ نفس کشیدنت
هم عاشقی می کنم
حتی اگر آرام و بی صدا
خودم را بگذارم در دستهایت و بروم حتی وقتی از کنارت رد شوم
برای پرت نشدنِ حواست
بویِ تنت را پُک بزنم تو را با هیچ چیز عوض نمیکنم
حتی با زندگی
تو شدی با ارزش ترین تیکه پازل زندگیم که
من اگر هزار بار هم به عقب برگردم بازم تورو
انتخاب میکنم و از صمیم قلبم عاشقتم
و عاشقت میمونم با تموم وجودم دیوانه‌وار
میپرستمت و قدر عشق و دوست داشتنت رو
میدونم و تا ابد به عشق و اسمت وفادارم
خواستم بهت بگم
خیلی خوبه که هر روز و هر ساعت هر ثانیه تو قلبمی و صداتو میشنوم
و نفساتو میشمارم بهشون گوش میدم چون من با وجود همینا آرامش میگیرم
خوشحالم که دوستت دارم
خوشحالم که عاشقتم اینو بدون در هرشرایط از زندگیت بیادتم و تنهات نمیذارم
اگه بهم بگن قشنگترین تعریفت از عشق چیه میگم صبر کردن برای اونی که از اعماق وجودم میخواهمت
می نویسم
اگر هر بار به تو فکر میکردم
گلی در زمین کاشته میشد الان در باغ خود قدم میزدم
و من اَسیر دوســــت‌داشــــتَن تُواَم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 31 / 6

و ساعت 11:39 بعد از ظهر



تو بہ اندازه نور ماه قشنگۍ
تو بہ اندازه چارخونہ‌هاۍ پاییز قشنگۍ
تو بہ اندازه برف آذر ماه قشنگۍ
تو بہ اندازه خش خش‌ برگ‌هاۍ توۍ خیابون قشنگۍ
تو بہ اندازه کتاب نو  قشنگۍ
تو بہ اندازه قهوه داغ قشنگۍ
تو بہ اندازه بوسه هاۍ یواشکۍ قشنگۍ
تو انقد قشنگۍ کہ نمیتونم دیگہ حتۍ توصیفت کنم
دستانم را بگیر و ببرجایی دور از این آدم ها دور از این هیاهو جدا از این همه جدایی ها ببر به کور ترین نقطه جهان جایی که با آرامش بوسه
بر پیشانی ات بنشانم
درسته ما خداحافظی قشنگی نداشتیم
اما داستان قشنگی داشتیم
و همین برای فراموش نکردنت کافیه
پاییز نزدیک است
دلم
یک تُ  می خواهد
که دوستت دارم هایم را
با برگهای نارنجی این شهر
به موهایم سنجاق کنی
تا پاییز
بهار ما باشد



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 31 / 6

و ساعت 11:38 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیز دلم شب ات خوش دوستت دارم بهترینم حتما نوشته هایم را میخوانی و من یقین دارم

????????????
دوستت دارم
همان‌گونه که شب ماه را
دوستت دارم
همان‌گونه که صبح آفتاب را
دوستت دارم
مثل ملاقات پنهانی مادر از لای در
دوستت دارم
مثل حبس من با تو تا ابد
در یک اتاق دربسته
حتی بی پنجره تنها من و تو این چنین دوستت دارم تو را
شبیه نفس می مانی
وابسته ام به تو
محتاجم به استشمام عطر آغوشت
حیاتم وابسته است
به خواستنت
به داشتنت
به تماشاکردنت
بغل بگشا به رویم
آن هم عاشقانه
و غرقم کن در دریای بیکران آغوشت
تا مرهم حضورت
قلبم را از غم بتکاند و
عشقت تا همیشه درون آسمان قلبم بدرخشد و باقی بماند

????باران نشسته روی شعرم دفترم یعنی نمی‌بینم تو را ابریست در چشم تَرم یعنی
سرم داغ است و یک کوره تبم انگار خورشیدم
فقط یکریز می‌گردد جهان دورِ سرم یعنی
تو را از من جدا کردند و پشت میله‌ها ماندم
تمام هستی‌ام نابود شد بال و پرم یعنی
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم کافرم یعنی
اگر ده سال بر می‌گشتم از امروز می‌دیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی
تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه می‌ماند به جا خاکسترم یعنی
نشستم چای خوردم شعر گفتم شاملو خواندم
????اگر منظورت این‌ها بود خوبم بهترم یعنی



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 28 / 6

و ساعت 10:27 بعد از ظهر


????????
امشب از راه برس
بی مقدمه
بی سلام و احوال پرسی بیا
و مرا بغل کن و در گوش هایم غزل غزل
عشق بخوان بگذار این عشق به دنیا و آدم هایش ثابت کند
که فاصله
حریفِ دوست داشتن نمی شود
برای توصیف شب
به چیدمان واژه‌ها نیاز نیست،
شب حس زیبایی‌ست
وقتی به یادت
لبخندی کوچک بر لب‌هایم می‌نشیند
هر شب نور را
از ماه قرض می گیرم
و به چشمانت پس میدهم
من یک عمر به نگاهت بدهکارم
بی تو هر شب
چشم من آرامشش
در خواب نیست
بعد تو در سینه ی طوفانی من تاب نیست
هر شب شیرینی خاطرت را در چای میریزم
و با لبخند هم میزنم
با خیالت روبه رویت مینشینم و چای را سر می کشم
آنقدر رویا و خاطرات شیرین است که تلخی نبودنت را احساس نمی کنم
بی پروا ترین میشوم
آنروز که دستانم فاتح
جغرافیای آغوشت شوند
ولبانم غزلخوان
چشمان آسمانیت
رهاورد دستانم
نفسیست خسته در عجز نگاهم
تو می باری
بيشتر از اين نمی شود خدا هم که پادرميانی کند دست هايت را برمی دارم کتاب شعر من، چشم هايت که نفس هايم را
در جيب هايت گذاشته اند قدم هايت را
پا به پايم خواهم برد و لبانت که طعم عشق می دهند جهان هميشه سهم من بوده است دوست داشتنت قرنطينه ی دلم
چگونه
بخاطر بیاورمت که سهم من از تو
هر روز نداشتنت بود
☘️????☘️



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 28 / 6

و ساعت 1:43 قبل از ظهر


سلام احسان جونم خوبی صبحت قشنگ عزیز دلم دوستت دارم با کلی آرزوهای قشنگ


حال مرا نپرس
امشب شبترین شبهاے منست
ڪه میان تڪثیرچشمانت
خیالم پر مے ڪشد
و زمین
عاشقانه هایش را گم مے ڪند
وتو محو و محو تر مے شوی
اما اینجا در خیالم
همه چیز جور دیگریست
و شب آنقدرها هم شب نیست
دلبــرجانم
شاید هیچ وقت بِهت نگم که
تو تنها داراییِ با ارزشِ منــی تو این هیاهوی زندگی خیال بودنت برام آرامش محضه شاید هیچ وقت بِهت نگم امّا انقد دوستِت دارم که برای داشتنت
از همه دنیا دست میکشم زندگیــم کاش بدونیِ
عشقت تَنها دلیلِ زندگیمه
من بدونِ تو هیچ وقت نتونستم هیچ وقت‌ نمیتونم تا ابدو یک روز عاشقتم
میدونی چقدر دوستت دارم راستش خودمم نمیدونم چون تا میام حسابش کنم ثانیه ها میگذرن و حسم بیشتر میشه، ولی میدونم انقدری دوستت دارم که دلم میخواد پلک نزدنو یاد بگیرم که وقتی زل میزنم تو چشمات حتی یک صدم ثانیه رو هم هدر ندم انقدر دوستت دارم که حتی اگه قلبمو بگیری تو دستات و بشکونیش دستاتو باز میکنم و تیکه های قلبمو آروم آروم ازشون جدا می کنم که مبادا تیکه های شکستم دستاتو زخمی کنن بهت گفتم هرثانیه حسم بیشتر میشه ببین حتی وقتی داری اینو میخونی بیشتر از وقتی که نوشتمش دوستت دارم
اونقدر دوسـتتدارم
ڪه پـروانه‌ها
گیج می‌شن گـلها
تعجب می‌ڪنن و
بـارون دلش آب مے افته
اخه دنیاے منی
انگار تو هر روز زیباتر می شوی
و من هر روز عاشق تر انگار تمام شعرها و منظومه های عاشقانه را برای تو سروده اند
تمام شعرهايم
بهانه ايي است
براي آمدنت
نميشنوي سوز صداي شعرهايم را
در وصف دوست داشتنت همین چند جمله
شاملو کفایت میکنه
مرگم باد
اگر دمی کوتاه آیم از تکرار این پیش پا افتاده ترین سخن که دوستت دارم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 26 / 6

و ساعت 6:23 قبل از ظهر


سلام احسان جونم خوبی سالها تو رو از امام رضا خواستم نمی دونم تقدیر چی رقم میخورد عاشقانه دوستت دارم

????☘️
شب بہ شب
دلتنڪَ‌تر می‌شوم
بدون آنڪہ بہ یاد بیاورم چرا 
مگر قرار نبود فراموشم شوی
پس چرا هنوز هم هر شب
دلم برایت دلتنگ می‌شوم باور ڪن مقصر من نیستم این تویی که در سرم بی‌نهایت پُر رنگی 
شب هابیشتر دوسـتت دارم
چون وقتـی
چشم هایم را می بندم
بیشتر در خیالم راه می روی
خیال
بودنــت آرامشے ست
که تزریــق مے شود
درون رگ هــایم
با حس نفس هــایت
تکثیــر مے شود درون من
مبتــلاے تو شده ام
اے دلیل هر تپــش قلبمی
کاش میتونستم محکم بغلت کنم و
همه دردات غصه هات حال بدیات مشکلاتت رو
از روحت بیرون بکشم بریزم تو خودم
بجای تو من درد بکشم بجای تو من غصه بخورم بجای تو من حالم بد باشه بجای تو من مشکلات رو به دوش بکشم
اصن همه ناراحتیات واسه من
من از اون دختر معمولیام که دلبري بلد نیست
ولي روت حساس میشه ????????????
دلش نمیخواد کسي جز خودش خوبیاتو بیینه
دورت بگرده
هموني که از همه دختراي دورت متنفره
و میخواد فقط واسه خودش باشي
من از اون دختر معمولیام که دلبری بلد نیست
ولي تو دوست داشتن کم نمیزاره برات
میخواد تو دردات کنارت باشه
کمکت کنه و غصه هاتو بزاره گوشه دل خودشو
حال خوبتو ببینه من از اون دختر معمولیام که دلبری بلد نیست
ولي وقتي باهاش سردي
غرق میشه تو اشکاش
و دلش میخواد داد بزنه چقدر دوست داره و نباشی دلتنگت میشه
اما ترس نداشتنت میبنده دهنشو
من از اون دختر معمولیام که دلبري بلد نیست
ولي میمیره برات
فرانسویا به کسی دوسش دارن
میگن ma vie یعنی زندگی‌ من، کسی که زندگی بخشه، امید بخشه همینقدر کوتاه و جان بخش



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 25 / 6

و ساعت 6:14 قبل از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیز دلم


ٱنقَدر از تُ مینویسَم
تاگوشِ‌هَمه‌ِشَهر
از ؏ـاٰشِقاٰنهِ‌هایَم پُربشود
؏ِـشـــــقِ ♡
طُ را بِه کُل‌عالَم‌جاٰرمیزَنَم
طُ‌فَقَط
حُرمَتِ‌دوستَت‌دارَم‌هاٰیَم‌راٰ
نِگــــــــه‌ِداٰر
وَ ؏ــِشْق
چِقَدرمۍتَوانَدوَسیع‌باشَد
که‌ِتَنھاباآمدَن‌یِک‌نَفر
تَمام‌ِقَلبَت‌ْراپٌرکٌند
جورۍکه‌ِدیگرجاٰیۍبراٰۍکَسۍنَمانَد
وچہ‌ِخوشبَخت‌ْاَستْ آن‌کَسۍکهِ،
هَم‌خٌوددَرقَلب‌ مَعشوق‌استْ
وَهَم‌ مَعشوق‌ دَرقَلب‌او
هر شب در خواب راه میروم
تا به آغوش تو برسم
میبینی
من مسیر دوست داشتنت را
حتی با چشم های بسته هم
از برم
و خیالت آرامشے ست
که تزریــق مے شود
درون رگ هــایم
با حس نفس هــایت
تکثیــر مے شود درون من
مبتــلاے تو شده ام
اے دلیل هر تپــش قلب من
من فکر می کردم
بدون دیدن تو خواهم مرد
اما
وقتی که
غرق خیــــال تو شدم
فهمیدم
انتظارت
مثل خودت دوست داشتنی است
فاصله ها هرگز مانعی برای دوست داشتن برای عشق نیستند درست اما اگر من اینجا گریه کنم آیا در دور دست ها گونه های تو خیس خواهند شد
دوست داشتم
كنارم باشي
در آغوشم باشي
در وسطِ قلبم باشي
ولي يادم نبود
قبل از همهء اينها
 ‌ ‍ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌ ‍ ‌فقط
يك جمله
به تو بڪَويم تو قشنڪَترين
و زيباترين فڪر منى
عشق ‌بى‌پايان‌ سر‌ و‌ ته‌ ندارد
فڪرش بودن است
و دوست داشتن و ماندن
 حالا
 تو اسمش را
هر چه مى خواهى بڪَذار
تُ بايد در تقديرم باشي
دلم را
بر می دارم
سَرِ قراری می آیم
که باهم نداشتیم
شاید آمدنت اتفاق افتاد
عشق را دست کم نگیر



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 23 / 6

و ساعت 10:56 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی چقدر تو رو از امام رضا خواستم عشقمون دو طرفه بودو میامدی حرف میزدیم


یه نفر باید باشه که وقتی از خیلی چیزا دلت میشکنه از داشتنش خوشحال باشی و تو سختی ها تنهات نزاره باهات گریه کنه و نزاره تنهایی تو اشکات غرق بشی دستت رو بگیره و بهت بگه ناراحت نباش
یه نفر که فقط زمانی که حالت خوب باشه تو را نخواد
خلاصه یکی بودنش از همه برات ارزشمندتر باشه????
من اون کسی رو میخوام که
یه روز باهاش برم یه‌جای لاکچری
یه روز باهاش برم ساندویچی کوچه خیابون
یه روز بشینیم واسه هم کتاب بخونیم
تو خیابون آخر شب بلند بلند بخندیم
یه روز باهم انقدر عکس بگیریم که حافظه گوشیمون پر شه
جفتمون همو خیلی دوست داشته باشیم و از موندن پیش هم مطمئن باشیم
یه موزیکو ۲ تایی بلند بلند بخونیم
باهم دعوا کنیم سر هم داد بزنیم ولی آخرش همو بغل کنیم
بهم کمک کنیم تا به آرزوهامون برسیم
اشتباهات کوچیک همو ببخشیم
هم دیگه رو تنبیه بکنیم اما عوض نه
تو اینقدر زیبایی به چشمم که نمیتونم توصیفت کنم ولی:
تو دلیل آرامش روح و روانمی
تو دلیل نفس کشیدنی
تو دلیل لبخند رو لبامی
تو دلیل خل چل بودنمی
تو دلیل زندگی شاد و رنگارنگمی
تو دلیل زندگی کردن منی



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 23 / 6

و ساعت 11:6 قبل از ظهر


سلام احسان جونی خوبی عزیز دلم مواظب خودت باش

خیال آغوشت آتشـڪَاهِ
نفـس هاے من اسـت وقتی کـه در میانِ هر دم و بازدم ناقوسِ قلبم را به صدا در می آورد و وردِ ضربانم را در معبدی به قدمتِ لبهایت سرخ تر به بوسه‌ها پیوند می زند
یادت باشہ من تا ابَد عاشقت مۍمونم مهم نیست بقیہ چۍ بگن
فقط تو باورم داشتہ باشه چون جایگاهۍ تو قلبم دارۍ کہ هیچ کس نمیتونہ پرش کنہ و
هیچ چیزۍ نمیتونہ جایگزینش بشہ
تو براۍ من همون دلیلۍ هستۍ کہ بخاطرش لبخند بہ لبم میاد و خوشحالم میکنه
تو به اندازه نور ماه قشنگی تو به اندازه چارخونه های پاییز قشنگی تو به اندازه برف آذر ماه قشنگی تو به اندازه خش خش برگ ها توی خیابون قشنگی تو به اندازه کتاب نو قشنگی تو به اندازه قهوه داغ قشنگی تو به اندازه بوسه های یواشکی قشنگی تو انقد قشنگی که نمیتونم دیگه حتی توصیفت کنم دلبر
تو‌دقیقا‌همون‌چیزےٖ‌هستۍ‌ڪه باعث‌ميشہ‌من‌احساس‌ڪنم‌زندہ‌ام
انڪًار‌تو‌وجودم‌نفس‌ميڪشۍ‌و‌من
با‌هر‌نَفست‌بیشتر‌متوجہ‌حضورت‌ميشم
وقتے‌ميڪًم‌قلب‌منے‌یعنۍ تو همینجا‌زندڪًۍ‌ميڪن همینجا‌بین‌پوست‌و‌استخون‌من
‌‌‌‌‌شَب ها عجیب با خیال تُو هم
آغوش می شوم آنقدر که
بوسیدنَت تمامی ندارد
هر شَب
از سَقف‌خیالم تو♡می‌چکی
و این‌عاشقانه‌ترین‌بارش‌دُنیاست
اما فقط غرق چشمان تو شدم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 21 / 6

و ساعت 10:53 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیز دلم چقدر واسه آقای یراحی دعا کردم آزاد شوند به جونی اش خدا رحم کند


همه چیز از یک نگاه اول و از یک دوست داشتنِ
خیلی ساده شروع شد
من گفتم دوستت دارم
و من تا عشق تا بینهایت 
تا خودِ خدا پرواز کردم ????
شبیه آخرین‌ بازمونده‌‌یِ
از‌ دوست‌داشتنی‌هایِ‌ دنیا
تو‌ تکه‌ای‌ از‌ وجودِ‌ منی
دلچسب‌ترین‌ اتفاقِ‌ زندگیم
اگه بخوام روت یه اسم بزارم تو قشنگترین
حسی بود که توی قلبم تپیدن گرفتی
یجوری قلقلک دادی ته دلمو که تا به حال
نداشتمش مثل ته نشین شدن ستاره‌ها توی
قلب و خیس خوردن بنفشه‌ها زیر زبونم توی
وجودم شکل گرفت و روز به روز بزرگتر شد
با هر نگاه جوونه زد و شکوفه داد
گفتم دوست دارم و ریشه‌های هر کدوم قد یه آدم شد
خواستم بهت بگم من انقدردوست دارم که حاضرم تو همیشه خوشحال تر از من باشی
من انقدر تو رو دوست دارم که میخوام همیشه همه چیزای خوب مال تو باشه
من انقدر تو رو دوست دارم که دوست دارم همیشه تو بیشتر از من بخندی
من انقدر تو رو دوست دارم که میخوام حتی اگه من ناراحت باشم تو به جاش خوشحال باشی
من انقدر تو رو دوست دارم که آرزو میکنم همیشه واسه تو همه چی راحت باشه حتی اگر من سختی بکشم
خواستم بهت بگم که بدونی من تو رو حتی از خودمم بیشتر دوست دارم باقی عمر من دوستت دارم دیوانه وار واقعی عمیق
اندازه‌ کهکشان‌ راه‌ شیری‌
همونقدر بی‌انتها دوستت دارم ????
میخوام روت بنویسم صاحب داره
تا بقیه بهت نگاه نکنن ????
آقای نزار قبانی چقد قشنگ یکی از دغدغه هامونو گفتی :
بیم آن دارم که زیاد با تو سخن بگویم
مبادا خسته شوی و بیمِ آن دارم که سکوت کنم مبادا گمان کنی که دیگر برای قلبم مهم نیستی



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 20 / 6

و ساعت 11:12 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیز دل فدات بشم کاشکی آقای یراحی زودتر آزاد شوند کاشکی این آهنگ نمی خوندند

????????☘️????
مخاطب قلبم شب‌ها من را ڪہ در آغوش می‌ڪشی انگار خدا تمام شهر را
بہ سڪوت دعوت می‌ڪند
تا صدایِ دوستَت دارم‌های من را در زیر گوشِ تُو بشنوند
می‌نویسـم تو را
واژه‌بِه‌واژِه می‌ٖخـوانـَم تُوࢪا
دیـوان‌بِه دیــوان می‌ٖنویسٖی‌اَم ذٌوب می‌ٖشَـَوم مـی‌خوانَمـَت آتـَـــش می‌گـیࢪَم
وَاین‌یَعـنی تَعــٰادل
یَعنـی تُــ∞ـو
یـَعنی ؏ـِــشق
‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‎ پيش تو آسمان كوچک
و ماه بس عظيم است
يک شب  تو  را داشتن افسانه ى
ليلى و مجنون است
ترانه ىِ خوشى از دل كرانه تا كرانه
شنيدم
بخوان و بنويس  شعرى از عشق
كه به دفتر غزلم هر چه دارم نامِ توست
لمس کن کلماتی را
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار
لمس کن لحظه هایم را
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن
همیشه عاشقت میمانم????
به حدی دوستت دارم ای بهترین بهانه ام
‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‎ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺧﺪﺍ ﺭﻭﺯﯼ
ﺳﻮﺍﻟﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ
ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﺘﯿﺪﺕ
دلتنگم
و سكوت زبان دلتنگيست
عشق من به تو مدت هاست
امتحانش را پس داده
عشقی که هر روز که می گذرد قوی تر شده و عمق بیشتری پیدا می کند
تو سر آغاز این عشقی و با لبخندهایت
هر روز باغچه عشقم را آبیاری می کنی
دوستت دارم
????????☘️????




:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 19 / 6

و ساعت 10:17 بعد از ظهر


????????
با من حرف بزن
من تنها تنهایی هستم
که جز تو
کسی‌ نمی تواند شریک تنهاییم باشد
با من حرف بزن
که من تنها صدایی هستم
که بی‌ تو در سکوت خود خیره می‌‌شوم
با من حرف بزن
که روزگارم نه که نمی گذرد
که تمام دنیای من بی‌ تو جمعه می‌‌گذرد
ﻋﺎﺷﻘﺎنه ﺑﺎ ﻣﻦ باش‌عشق ﻓﻘﻂ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﻓﻘﻂ ﺣﺮﻑ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﻓﻘﻂ ﻇﺎﻫﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﻋﺎﺷﻖ که ﺑﺎشی حتی ﺍﮔﺮ ﻧﺒﺎشم‌ ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻘﺎنه ﺑﺎ منی ﻋﺸﻖ یعنی من ﻭ تو ﻣﺎﻭﺭﺍی ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺎصله‌ها
در این برهوت تنهایی
زیر آوار بی قراری ها
و در تنگنای شب های بی پایان
دلم واژه ایی از جنس تُ
را می‌خواهد
سر بربالش بی‌تاروپود رویاهایم بگذاری و
آرام کنی این دلواپسی های مطلق را
و قسم به پاییزی که در راه است و به پچ پچ های عاشقانه ی برگ ها در حال افتادن قسم به بوسه های آخر و به باران های گاه و بی گاه و به آغوش های خالی قسم به عشق که من پاییز به پاییز باران به باران آغوش به آغوش دل تنگ توام
وخیال تو ..
شیرین بهانه بود
فرهاد تیشه میزد تا صدای مردمانی را نشنود
که میگفتند
دوستت ندارد
الان همون جام که جناب سعدی میگه
دل نهادم به صبوری
که جز این چاره ندارم
دردیست به جانم
ولی نیست طبیبی
پنهان شده در خنده من
بغض عجیبی



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 18 / 6

و ساعت 11:54 بعد از ظهر


????????????
در میانِ شلوغی های ذهنم جای یک دوستت دارم
از زبانِ تو
چقدر خالی ست
من بيماري جديدي گرفته‌ام
چيزي شبيه
دلتنگی
دائم
تو برای من قشنگی همونقدر که جنگل با درختاش قشنگه همونقدر که دریا با موجاش قشنگه همونقدر که روز با خورشیدش قشنگه همونقدر که شب با ماهش قشنگه همونقدر که این دنیا با تو قشنگه تو برای من قشنگی مثل
یه آغوش بعد یه کابوس ترسناک
به قول ِاحمدشاملو :
و چشمانت راز ِآتش است
و عشقت پیروزی‌ ِآدمی‌ست هنگامی
که به جنگ ِتقدیر بشتابد
و آغوشت اندک جایی برای ِزیستن اندک جایی برای ِمُردن و گریز از شهر که با هزار انگشت به وقاحت پاکی ِآسمان را متهم میکند
کاش عاشق شدن همینقدر که نیما
میگه ساده و رویایی و قشنگ بود :
به تو که می‌رسم مکث می‌کنم
انگار در زیبایی‌ات چیزی جا گذاشته‌ام
مثلا در صدایت آرامش
یا در چشم‌هایت زندگی

????در شهر ؏شـق
؏شق ڪَدایی نمی ڪنند????
????این ڪَنج را به قیمٺ
????جان می خرند و بس



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 18 / 6

و ساعت 11:52 بعد از ظهر



دلشوره هر شب من
فقط به خاطر توست
بعضی از آدم ها هستند
که با لحظه ای بودنشان
یک عمر دلشوره ی
نبودنشان را داری
شب میتواند خلاصه ای باشد
از خنده هایت تو بخند
جهان بهانه ای میشود
برای دوست داشتنت
تو برای‌همیشه بارانی‌بپوش
من تا همیشه باران میشوم
میبارم
به لحظه‌هایت
تو بغض کن من اشک می شوم
تو بخند من شوق می شوم
تو ببین،
من از نگاهت مست می شوم
بیا منصف باشیم
تو برایم تب کن
من برایت میمیرم
دلم را که مرور میکنم
تمام آن از آن توست
فقط نقطه ای از آن خودم
روی آن نقطه هم
میخ میکوبم
و قاب عکس تو را می آویزم
من با ذره ذره قلبم
با هر دم و بازدمم دوستت دارم
میدانم که این دوست داشتنم
باز هم در قبال تو چقدر کم است
و اینجاست که نام تو را احسَن الخالِقین می‌نامم
تُ مـاه بـاش
بـر چشـمانـم بتــاب
مـن شــب می شـوم
تُ را در آغوش می کش
بِهشت انتهایِ
خیال آغوشِ تُوست
کِ مرا غَرقِ زیباییِ
وجودت کرده
میدانستم رویا بود
من و تُ
بعید بود آن همه خوشبختی
حتی در تصور خدا هم نبود
حق داشت که برآورده نکرد
تا⟅ بی‌نَهــ∞ــٰایَت‌ ⟆
می‌خواهَمَت‌ آرامِشِ‌‌قَلبِ‌بی‌قَرارَم
یِ عمر به فکرتم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 18 / 6

و ساعت 11:51 بعد از ظهر



هر شب
چه زیبا باران یادت
مے بارد بر شب بوهاے عاشقِ قلبم رایحه ے خیالت
دوباره مے پیچد
در حوالے شبانه هاے دلتنگے من لمس حضورت
آسمان شبهاے تارم
را روشن مے ڪند
و درخشان مے شود
برڪه ے قلبم
با تابش زلالِ مهتاب چشمانت
من و مهتاب با بوسه
بدرقه ات مے ڪنیم تا خواب
بخواب اے
شُڪوه هر شعر و شیدایے
بخواب اے
دلیل آفتاب و هر روشنایے
بخواب ڪه فردا زندگی
با چرخشِ چشمان تو
آغاز خواهد شد
خیال بودنت مثل ترکیب نون داغ و هندونه و پنیر مثل نمک روی گوجه سبز گاز زده مثل دونه های برف روی آلبالوهای وصل به شاخه مثل آهنگی که هروقت بهش گوش میدم حالم خوب میشه مثل میوه های خوشمزه تابستون مثل شب بیداری از ذوق مسافرت فردا مثل هیجان اولین قرار با یه آدم مهم مثل قشنگی لباسای رنگی رنگی مثل یه نوشیدنی خنک وسط گرمای تابستون بودنت همینقدر دلنشین و قشنگ



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 15 / 6

و ساعت 10:44 بعد از ظهر



در کتاب فیه ما فیه مولانا داستان بسیار تأمل‌برانگیزی به صورت شعر درباره جوان عاشقی است که به عشق دیدن معشوقه‌اش هر شب از این طرف دریا به آن طرف دریا می‌رفته و سحرگاهان باز می‌گشته و تلاطم‌ها و امواج خروشان دریا او را از این کار منع نمی‌کرد
دوستان و آشنایان همیشه او را مورد ملامت قرار می‌دادند و او را به خاطر این کار سرزنش می‌کردند اما آن جوان عاشق هرگز گوش به حرف آن‌ها نمی‌داد و دیدار معشوق آنقدر برای او انگیزه بوجود می‌آورد که تمام سختی‌ها و ناملایمات را بجان می‌خرید شبی از شبها جوان عاشق مثل تمامی شب‌ها از دریا گذشت و به معشوق رسید همین که معشوقه خود را دید با کمال تعجب پرسی چرا این چنین خالی در چهره خود داری معشوقه او گفت این خال از روز اول در چهره من بوده و من در عجبم که تو چگونه متوجه نشده‌ای جوان عاشق گفت خیر من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن را ندیده بودم لحظه‌ای دیگر جوان عاشق باز هم با تعجب پرسید چه شده که در گوشه صورت تو جای خراش و جراحت است معشوقه او گفت این جراحت از روز اول آشنایی من با تو در چهره‌ام وجود داشته و مربوط به دوران کودکی است و من در تعجبم که تو چطور متوجه نشدی جوان عاشق می‌گوید خیر من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن جراحت را ندیده بودم لحظه‌ای بعد آن جوان عاشق باز پرسید چه بر سر دندان پیشین تو آمده گویی شکسته است
معشوقه جواب می‌دهد شکستگی دندان پیشین من در اتفاقی در دوران کودکی‌ام رخ داده و از روز اول آشنایی ما بوده و من نمی‌دانم چرا متوجه نشده بودی جوان عاشق باز هم همان پاسخ را می‌دهد آن جوان ایرادات دیگری از چهره معشوقه‌اش می‌بیند و بازگو می‌کند و معشوقه نیز همان جواب‌ها را می‌گوید به هر حال هر دو آنها شب را با هم به سحر می‌رسانند و مثل تمام سحرهای پیشیین آن جوان عاشق از معشوقه خداحافظی می‌کند تا از مسیر دریا باز گردد معشوقه‌اش می‌گوید این بار باز نگرد دریا بسیار پر تلاطم و طوفانی است جوان عاشق با لبخندی می‌گوید دریا از این خروشان‌تر بوده و من آمده‌ام این تلاطم‌ها نمی‌تواند مانع من شود
معشوقه‌اش می‌گوید آن زمان که دریا طوفانی بود و می‌آمدی عاشق بودی و این عشق نمی‌گذاشت هیچ اتفاقی برای تو بیافتد اما دیشب بخاطر هوس آمدی به همین خاطر تمام بدی‌ها و ایرادات من را دیدی از تو درخواست می‌کنم برنگردی زیرا در دریا غرق می‌شوی جوان عاشق قبول نمی‌کند و باز می‌گردد و در دریا غرق می‌شود

مولانا پس از این داستان در چندین صفحه به تفسیر می‌پردازد؛ مولانا می‌گوید تمام زندگی شما مانند این داستان است. زندگی شما را نوع نگاه شما به پیرامونتان شکل می‌دهد. اگر نگاهتان‌، مانند نگاه یک عاشق باشد، همه چیز را عاشقانه می‌بینید. اگر نگاهتان منفی باشد همه چیز را منفی می‌بینید. دیگر آدم های خوب و مثبت را در زندگی پیدا نخواهید کرد و نخواهید دید. دیگر اتفاقات خوب و مثبت در زندگی شما رخ نخواهد داد و نگاه منفی‌تان اجازه نخواهد داد چیزهای خوب را متوجه شوید. اگر نگاه عاشقانه از ذهنتان دور شود تمام بدی‌ها را خواهید دید و خوبی‌ها را متوجه نخواهید شد. نگاهتان اگر عاشقانه باشد بدی‌ها را می‌توانید به خوبی تبدیل کنید..

 

 

"مولانا"

 

????عشق را بیمعرفت  معنا مکن 

زر نداری مشت خود را وا مکن✨

 

????گر نداری دانش ترکیب رنگ 

بین گلها زشت یا زیبا مکن

 

خوب دیدن  شرط انسان بودن است 

عیب را در این و آن  پیدا مکن✨

 

????دل شود روشن  زشمع اعتراف 

با کس ار بد کرده ای  حاشا مکن✨

 

????ای که از لرزیدن دل  آگهی 

هیچ کس را  هیچ جا رسوا مکن ✨

 

????زر بدست طفل دادن  ابلهیست 

اشک را  نذر غم دنیا مکن✨

 

????پیرو خورشید  یا آئینه باش 

هرچه عریان دیده ای افشا مکن .



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 14 / 6

و ساعت 5:54 قبل از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیز دلم چقدر لحظه سختیه برای آقای یراحی نتونی کاری کنی دوست چندین ساله ات


محشری امشب به یادت
کنج خلوت داشتم
یک زمین هفت آسمان
چشمان حسرت داشتم
قدِ دریای خزر
دلتنگ بودم نیمه شب
شکلِ تهران شلوغ و
حس غربت داشتم
امشب را
در سرزمین رویاهایمان دستانت
را در دستانم بگذار
سجاده ام رادر زلال چشمانت
گسترده ام
میخواهم با آن‌ها برای آیه های عشق
تفسیری جدیدی در شعرهایم
بنویسم
ای غزلخوان سرزمین دلتنگی
ادامه دار میشوی در من در شعر
در آهنگ های هر شبه
ادامه دار میشوی در هزار خیابان
هزار کافه
هزار عکس یک شهر دارد تو را ادامه میدهد
دوستت دارم
مثل تشنه كه عبادت آب را
مثل ماه كه بركه ى باران را
مثل كوه كه استعاره ى دريا را
دوستت دارم
پزشڪ برای حال دلم
تجویز کرده تو را
هر یڪ ثانیه
یڪ قاشق عشق
عشق
هميشه بوسيدن نيست
گاهي
بوييدنِ هواییست
كه جا مانده
میدانی جان دلم خیلی ها میگویند عشق شهریار حسابی ناب بود میگویند ای کاش کسی شبیه شهریار ما را میخواست ولی من ترجیح میدهم عشقمان شبیه شاملو باشد تو بخواهی،من هم بخواهم شهریار یک عمر، تنها و یک تنه خواست من این عشق را نمیخواهم اما به تو قول میدهم تو احمد باشی بیدرنگ، یک عمر آیدا خواهم شد



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 14 / 6

و ساعت 5:52 قبل از ظهر


سلام احسان جونم خوبی آقای یراحی ۷روز بازداشت. و ۱۴۹۵ ممنوع الکاری چقدر دردناکه تو هم روزای سختیست


دلتنگم
و خیالِ تو
پونه‌ای خشک است
در دستانم
که هرچه بیشتر
خُردش می‌کنم
عطرش بیشتر زندگی را بر می‌دارد
تو خیلی چیزارو نمیدونی تو نمیدونی چقدر یواشکی نگات کردم
تو نمیدونی حتی چقدر اخلاقای بدت واسم رنج آور و دردناک بودن
تو نمیدونی چقدر به داشتنت افتخار کردم
تو نمیدونی چقدر شبا قبل خواب بهت فکر کردم
تو نمیدونی چقدر وقتی ازم دور بودی نگرانت میشدم
تو نمیدونی چقدر دوست داشتنت تو قلبم ریشه کرده
تونمیدونی چقدر عزیزترینی برام
میڪًم دلبر
جانانَم از مَن نَپرس
که چِقدر دوستت دارم
اینجا در قلبِ مَن
حَد و مَرزی برای حضورِ تو نیست
خواستَنت تَمام شُدنی نیست
عشق من تو هر لحظه
خواستَنی تر میشَوی
تو تِکرار نمیشَوی
این مَنم که وابَسته تَر میشَوم
زندگیم بِمان برایَم تا ابد
براے عاشقی ڪردن
شبی تب دار میخواهم
درون دفتر شعرم
تو را هر بار میخواهم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 12 / 6

و ساعت 7:50 قبل از ظهر



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by cheshmanabi ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




................................................ النازپوراسماعیلی ............................................. به صفحه اینستاگرام نقاشی ایرانی من بپیوندید: INSTAGRAM_IRANIAN1PAINTING ............................................. به صفحه اینستاگرام آشپزی من بپیوندید ... lnstagram- cheshmanabi ............................................... https://instagram.com/shayda_wear?igshid=10z6vflya9ey6 مزون مانتوی اینجانب دراینستاگرام عضو شوید ممنون




الناز پوراسماعیلی
















حافظ , دلنوشته غم فراق , دلنوشته لحظه قرار عاشقی , دلنوشته فراق , سهراب سپهری , مولانا , شعر , سخنان بزرگان , دلنوشته چشمان بی فروغ , آشپزی 2 الناز , جک , آشپزی الناز , دلنوشته غم فراق , مینیاتور , صنایع دستی ,




»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 795
بازدید دیروز : 2069
بازدید هفته : 7091
بازدید ماه : 78639
بازدید کل : 860809
تعداد مطالب : 24296
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


ستاره امید

<-PostTitle->

<-PostContent->

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
[ ]
................................. ???????????????? ...........................

دانلود آهنگ
.............................

دانلود آهنگ
.................................

دانلود آهنگ
....................................

دانلود آهنگ
....................................

دانلود آهنگ
........................................

دانلود آهنگ
...........................................

دانلود آهنگ
.........................................

دانلود آهنگ
...........................................